سخن دل

راستی یه چیز بهتون بگم من اینجا از همه چیز حرف میزنم از هر چیزی واسم جالب باشه گفتم بگم که نگین چقد همه چیز چرا در هم برهمه

+نوشته شده در دو شنبه 16 تير 1398برچسب:,ساعت1:16توسط shadi | |

سلام به دوستای عزیزم 

باعث خشنودی منه که به وبلاگم سر زدین واقعا خوشحالم کردین 

من هنوز تازه اومدم تا راه بیفتم یکم طول میکشه امیدورم مطالبم مثمر ثمر واقع بشه 

از حمایتتون ممنونمخنده

+نوشته شده در یک شنبه 15 تير 1398برچسب:,ساعت23:13توسط shadi | |

مدیرعامل

معلم سر کلاس به دانش آموزانش گفت : با موضوع (اگر مدیر عامل بودید چه می کردید)انشا بنویسید.

همه تند تند و با هیجان شروع کردند به نوشتن.به جز یک نفر !

آن یک نفر  خیلی آرام تکیه داده بود و داشت از پنجره ، بیرون را تماشا کرد !

معلم از او پرسید : چرا تو هیچی نمی نویسی؟

بچه گفت : منتظرم تا منشی ام بیاد.

 

+نوشته شده در چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:,ساعت20:12توسط shadi | |

طرز بیان

در نزدیکی کلیسا ، جک از دوستش ماکس پرسید: فکر می کنی آیا می شود هنگام دعا کردن سیگار کشید؟

ماکس جواب داد : چرا از کشیش نمی پرسی ؟

جک نزد کشیش رفت و پرسید: پدر روحانی، وقتی در حال دعا کردن هستم ، می توانم سیگار بکشم ؟

پدر روحانی پاسخ داد : نه پسرم ، نمی شود .این بی احترامی به مذهب است.

جک جواب کشیش را به ماکس بازگو کرد و ماکس هم گفت:تعجبی ندارد دوست من . تو سوالت را درست مطرح نکردی بگذار من بپرسم.

این بار ماکس نزد کشیش رفت و پرسید : جناب کشیش ،آیا وقتی درحال سیگار کشیدن هستم می توانم دعا کنم؟

کشیش با اشتیاق گفت: حتما پسرم

 

 

+نوشته شده در چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:,ساعت16:33توسط shadi | |

حاضرجوابی

روزی نویسنده ی جوانی از جورج برناردشاو (نمایشنامه نویس ایرلندی) پرسید : شما برای چی می نویسید؟

برناردشاو جواب داد : برای یک لقمه نان !

نویسنده ی جوان برآشفت که : متاسفم ! برخلاف شما من برای فرهنگ می نویسم.

برناردشاو گفت:عیبی ندارد پسرم ! هر کدام از ما برای چیزی که نداریم می نویسیم!

+نوشته شده در چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:داستانک,ساعت16:15توسط shadi | |

غرور

  دیوژن که به خاطر روش خاص زندگی کردنش ، همه ی مردم شهر او را می شناختند ، یک روز در حالی که داشت از روی پل باریکی می گذشت ، با شخص ثروتمندی مواجه شد 

  که غیر از ثروتش امتیاز دیگری نسبت به دیگران نداشت.

   یکی از آن دو باید کنار می رفت تا دیگری بتواند رد شود.مرد ثروتمند گفت : من کنار نمی روم تا یک ولگرد رد شود .

    دیوژن خود را کنار کشید و گفت : اما من این کار را می کنم.

+نوشته شده در چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:داستانک,ساعت16:2توسط shadi | |

برای شنا کردن به سمت مخالف رودخانه ، قدرت و جرات لازم است وگرنه هر ماهی مرده ای هم می تواند از طرف جریان موافق آب حرکت کند !

دکتر علی شریعتی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

+نوشته شده در چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:,ساعت15:59توسط shadi | |

مراقب باشید 

چیزهایی را که دوست دارید به دست اورید وگرنه سرانجام ناچار می شوید ، چیزهایی را که به دست اورده اید ، دوست بدارید !

جورج برناردشاو

+نوشته شده در چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:,ساعت15:56توسط shadi | |

در شگفتم که سلام آغاز هر دیداری است ، ولی در نماز پایان آن است.شاید این بدین معناست که پایان نماز ، اغاز دیدار است.

+نوشته شده در چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:,ساعت15:49توسط shadi | |

خداوندا ! من با تمام کوچکیم یک چیز از تو بیشتر دارم و آن هم خدایی است که من دارم و تو نداری.

دکتر علی شریعتی

+نوشته شده در چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:,ساعت15:43توسط shadi | |